روش حکیمانه امام کاظم علیه السلام
1 بازدید
موضوع: امامت و مهدویت

فهم دقيق  موضع گيري هاي ائمه (ع)ازجمله مراتب فقه دين است که بعد از فهم  اين اعمال بينش آدمي به انسان وجامعه نيز توسعه کمي و کيفي مي يابد.

برای نمونه در سلوک اجتماعي  امام  کاظم (ع)  شاهديم که مثل يحيي بن عبد الله، عليه عباسيان قيام نمي کند. از آن طرف امام ، صفوان را  به خاطر کرايه دادن شترانش به خليفه مورد عتاب قرار مي دهد. ولی  علي بن يقطين را به ماندن در حاکميت حتي به اين که در وضو گرفتن نيز احکام شيعه را رعايت نکند و تقيه نمايد دستور مي دهد .
امام اهانت يکي از نوادگان عمربن خطاب را  با ملاطفت وکمک مالي به وي پاسخ مي دهد و امام با آن که در ظاهر عليه حکومت موضع گيري ندارد چندين بار به زندان مي افتد وبالاخره ايشان را به دستور هارون به  شهادت مي رسانند

وقتي اين جريانات را کنار هم مي گذاريم در ظاهر با نوعي تضاد  مواجه مي شويم واين جاست که مي فهميم شناخت امام و گوهرسيره ایشان  چندان آسان نيست و نمي توان با برداشت هاي سطحي درباب سياست واخلاق واجتماع و درباره سيره وسنت اهل بيت (ع) داوري کرد ونکات باريکتري را بايد ديد .

در جمع بين اين موارد مي توان تفاوت گوهري  کار يحيي وامام (ع) را  ملاکي براي جمع وفهم  همه موارد دانست . يحيي مثل زيد در عصر عباسي براي نفي وکنار زدن ظالماني چون هادي و ديگر قدرتمندان تلاش مي کردند  و لذا قيام مسلحانه  نمودند و پيش فرضشان اين بود که مهم کنار زدن ظالم با  شمشير است.

 اما امام کاظم(ع) به نکات عميق تر نیز توجه داشت امام، ظلم را از ظالم ويرانگرتر مي ديد ظلمي که از ساحات فردي تا اجتماعي واز ظلم هاي مبنايي مثل جهالت  دروني تا ظلم هاي رو بنايي مثل ستم عليه مردم را شامل مي شود  و اگر سلاح رفع ظالم شميشر است ؛اما سلاح رفع ظلم بيش از هرچيز آگاهي ومعرفت است.

 همچنين آن که مي انديشد صرفا  با کنار رفتن ظالم ، جامعه اصلاح مي شود نه جامعه را دقيق شناخته ونه فرايند  پيچده ظلم را؛ اما امامي که به ظلم بيش از ظالم اهميت مي دهد، مي داند که کشتن وکنار زدن ظالمي در جامعه اي که  مستعد ظالم پروري است چاره کار نيست.

 فرد وجامعه اي که هنوز درگير تعصب و جهالت  است، ابتدا بايد ازاين معضلها رها شود ؛ لذا امام کاظم(ع) دربرخورد با آن اهانت گر  با دلجويي از او به آن متعصب، معرفت مي بخشد و تعصبش را درمان مي کند. درنتيجه او اعتراف به حقانيت اهل بيت (ع) مي نمايد .

امام کاظم (ع) به صفوان نهيب مي زند؛ چون حب به زنده ماندن ظالم  و درنتيجه  ظلم دارد ولو موقت و به اندازه اي که برگردد و کرايه او را بدهد.
اما امام(ع) ، ابن يقطين را تاييد مي کند؛ چراکه  او مي تواند از ظلم بکاهد ؛ چون بغض به ظالم و ظلم دارد،حتي اگر در ظاهر درکنار ظالم است.
 فرجام زندگی امام (ع) و يحيي در ظاهر يکي است وهردو شهید می شوند  ولي تفاوت باطني در  اين است که هارون که  قاتل امام بود  اعتراف به حقانيت امام مي کند و در نامه به فرزندش آن را آشکار مي دارد و سيره امام(ع)  به گونه اي است که براي همه کس و هميشه تاريخ حجت را تمام ودشمن را رسوا مي سازد.

درنگاه کلي بايد گفت گوهر کار امامان اصلاح جامعه است امري که شعار انبياء نيز بود واصلاح  مقدم ومهم تر از هر چيز  است. در اصلاح تلاش بر از بين بردن صفت هاي رذيله فردي واجتماعي است و تلاش براي بقاي همه انسانها حتي افرادی که ظلم کرده اند؛ البته در صورت اصلاح آنهاست. و مع الاسف خود کامه ای  مثل هارون که بقای خود را در بقای ظلم می دید رفتار اصلاحگرانه امام را تاب نیاورد و امام را به شهادت رساند.

اما  در چند دهه بعد همين تلاش هاي امامان اصلاح گر ثمرات خودرا نشان مي دهد و در مثل دوره شيخ مفيد وقرون سوم  و چهارم طبق گواهي مورخين بهترين دوران رشد و بالندگي در سرزمين هاي اسلامي پديد مي آيد و باکم رنگ  تعصب و حاکمیت استبدادی و  رشد مدارا و همزيستي، فرهنگ سازننده ومتعالي در جامعه اسلامي شکل مي گيرد .

ارجاعات : ارشاد مفيد - مناقب ابن شهر آشوب - تحف العقول - مکاتيب الائمه ميانجي